پدر و مادر

. "قند" خون مادر بالاست

 دلش اما همیشه "شور" می زند برای ما

 

اشکهای مادر ، مروارید شده است در صدف چشمانش

دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مروارید !

حرفها دارد چشمان مادر

گویی زیرنویس فارسی دارد !

دستانش را نوازش می کنم

داستانی دارد دستانش ...

 

وقتی پشت سر پدرت از پله ها پایین می روی

 و می‌بینی چقدر آهسته می رود 

تازه می‌فهمی چقدر پیر شده !

وقتی صورتش را اصلاح می‌کند و لرزش دستانش را می بینی، می‌فهمی پیر شده !

وقتی بعد از غذا پنهانی مشتی دارو را می‌خورد ، می‌فهمی چقدر درد دارد اما چیزی نمی گوید.. 

.

در ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”

در ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”

در ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”

در ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”

در ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”

در ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”

در ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”

در هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ...

.

و این رسم زندگی است.... 

چه آرامشی دارد قدردان زحمات پدر و مادر بودن و هیچ زمانی دیر نیست حتی همین الان....!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 26 دی 1393برچسب:, | 15:2 | نويسنده : rahil |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.